کد مطلب:314157 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229
دیدی گفتم یا اباالفضل شما باب الحوائج است
جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ فضل الله شفیعی قمی، حامی و مروج مكتب اهل بیت علیهم السلام، طی نامه ای به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام، سه كرامت زیر را یادآور شده اند:
1. حقیر در سال 1355 تهران منبر می رفتم. یكی از گویندگان برایم نقل كرد:
در محلی ده شب منبر می رفتم. یكی از شب ها بعد از منبر نوجوانی مرا به خانه ای دعوت كرد و گفت پدرم با شما كار دارد. پس از ورود به خانه ی مزبور، شخصی را در روی تخت مشاهده كردم كه بیمار بود. وی مرا كنار خود طلبید و گفت: آقای محترم، من شخصی مسیحی هستم و مسلمان نیستم؛ ولی به ابوالفضل شما اعتقاد دارم. دكتر مرا جواب كرده و این مرضی كه دارم خوب شدنی نیست. پدرم با این مرض مرد، برادرم هم با این مرض مرد، من هم با همین مرض ساعت آخر عمر را سپری می كنم. اگر شما شفای مرا از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بگیری، قول می دهم كه مسلمان شوم.
من بدنم لرزید! با این بیمار رو به موت چه كنم؟! بالأخره برای شفای او متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم. یكی دو شب از مجلس مانده بود، نوجوان پیدا شد و بعد از منبر مرا به خانه دعوت كرد. پیش خود گفتم: حتما آن مرد مرده
[ صفحه 587]
است و ما رسوا شدیم! متزلزل و نگران، همراه او رفتم. داخل خانه كه شدم دیدم آن مرد از روی تخت پایین آمده است، تا چشمش به من افتاد بنا كرد گریه كردن و گفت:
دیدی گفتم ابوالفضل شما باب الحوائج است، به من عنایت كرد و من خوب شدم. الآن شهادتین را بگو تا من مسلمان شوم.آری، از بركت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام من شفا یافته، اسلام اختیار كرده ام و شیعه شده ام!
1. حقیر در سال 1355 تهران منبر می رفتم. یكی از گویندگان برایم نقل كرد:
در محلی ده شب منبر می رفتم. یكی از شب ها بعد از منبر نوجوانی مرا به خانه ای دعوت كرد و گفت پدرم با شما كار دارد. پس از ورود به خانه ی مزبور، شخصی را در روی تخت مشاهده كردم كه بیمار بود. وی مرا كنار خود طلبید و گفت: آقای محترم، من شخصی مسیحی هستم و مسلمان نیستم؛ ولی به ابوالفضل شما اعتقاد دارم. دكتر مرا جواب كرده و این مرضی كه دارم خوب شدنی نیست. پدرم با این مرض مرد، برادرم هم با این مرض مرد، من هم با همین مرض ساعت آخر عمر را سپری می كنم. اگر شما شفای مرا از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بگیری، قول می دهم كه مسلمان شوم.
من بدنم لرزید! با این بیمار رو به موت چه كنم؟! بالأخره برای شفای او متوسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم. یكی دو شب از مجلس مانده بود، نوجوان پیدا شد و بعد از منبر مرا به خانه دعوت كرد. پیش خود گفتم: حتما آن مرد مرده
[ صفحه 587]
است و ما رسوا شدیم! متزلزل و نگران، همراه او رفتم. داخل خانه كه شدم دیدم آن مرد از روی تخت پایین آمده است، تا چشمش به من افتاد بنا كرد گریه كردن و گفت:
دیدی گفتم ابوالفضل شما باب الحوائج است، به من عنایت كرد و من خوب شدم. الآن شهادتین را بگو تا من مسلمان شوم.آری، از بركت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام من شفا یافته، اسلام اختیار كرده ام و شیعه شده ام!